حس تازه حرف تازه

حس تازه حرف تازه

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟!
حس تازه حرف تازه

حس تازه حرف تازه

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟!

دلبرکان غمگین

بارونو دوس دارم هنوز چون تو رو یادم میاره

فکر میکنم پیش منی وقتیکه بارون میباره

بارونو دوس دارم هنوز بدون چتر و سرپناه

وقتی که حرفای دلم جا میگیره توی یه قاب

بارونو دوس دارم هنوز تو خلوت پیاده رو

پرسه ی پاییزی ما مرداد داغ دست تو

.

.

.

.


لج کردم با خودم آخه حست به من عالی نبود

احساس من فرق داشت با تو،دوست داشتن خالی نبود

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون

چشام خیره به نور  چراغ تو خیابون 

خاطرات گذشته منو میکشه آسون 

چه حالی داریم امشب به یاد تو، منو بارون

.

.

.

.

.

ابر دلتنگی گرفت آسمون خونه رو

سیل غربت شکست،سقف آشیانه رو

خیلی وقته که پاهات لب مرز رفتنه

برو اما مهربون، این چه طرز رفتنه

چیو پنهون میکنی پشت دیوار سکوت

دردتو بگو نترس،حاضرم واسه سقوط

نسبت با زندگی بی تو یک آه و دمه

باورم نکن برو، من خدا شاهدمه

خونه بی تو منو به گریه وادار میکنه

درد تکراریه روز درد رو تکرار میکنه

آرزوم تویی و حیف آرزوت جای دیگست

روی ساحل دلت رد پاهای دیگست

.

.

.

.

آسمون بغضش خالی میکنه

آدمو حالی به حالی میکنه

کوچه ها رنگ زمستون میگیرن

شیشه ها بخار و بارون میگیرن

آدما چتراشونو وا میکنن

گریه ی ابرو تماشا میکنن

نمیخوان مثل درختا تر بشن

از دل قطره ها با خبر بشن

نمیخوان بی هوا خیس آب بشن

زیر بارون بمونن خراب بشن

اما تو چترتو بستی کبوتر

زیر بارون نشستی کبوتر

رفتی و سنگاپور شکستن بالتو 

اومدی هیشکی نپرسیده حالتو

بعضیا دشمنان خونی شدن

بعضیا غول بیابونی شدن

بعضیا میگن که بارون کدومه

بوی نم، شرشر بارون کدومه

دیدی آسمون خراب شد سر ما

غصه شد وصله ی بال و پر ما

حالا تو سایه نشینی مثله من

خوابای ابری میبینی مثله من

چقدر اینجا میخوری خون جگر

کبوتر عصاتو بنداز و بپر

.

.

.

.

چرا رفتی چرا من بیقرار

به سر سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم ناشکیباست

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم 

خیالت گرچه عمری یار من بود 

امیدت گرچه در پندار من بود

بیا امشب شرابی دیگرم ده

ز مینای حقیقت ساغرم ده

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم 

دل دیوانه را دیوانه تر کن

مرا از هر دو عالم بی خبر کن

بیا امشب شرابی دیگرم ده 

ز مینای حقیقت ساغرم ده 

چرا رفتی چرا من بیقرارم 

به سر سودای آغوش تو دارم 

.

.

.

.

.

عسل بانو هنوزم پیش مایی.

اگرچه دست تو، تو دست من نیست

هنوزم با توام تا آخرین شعر

نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست

حالا هر جا که هستی باورم کن

بدون با یاد تو تنهاترینم

هنوزم زیر رگبار ترانه 

کنار خاطرات تو میشینم

عسل بانو  عسل گیسو عسل چشم

منو یاد خودم بنداز دوباره 

بذار از ابر سنگین نگاهم 

بازم بارون دلتنگی بیاره

تو رفتی بی من اما من دوباره

دارم از تو برای تو میخونم 

سکوت لحظه های تلخ رو بشکن

نذار اینجا تک و تنها بمونم




پ.ن: امروز تو خیابون تنهایی راه میرفتم زیر بارون و اینا رو گوش میدادم،چقدر همه آدما مهربون بودن، به همشون یه لبخند میزدم.

از یه پیر مهربون هم فال خریدم کلی برام دعاهای خوب خوب کرد،کلی انرژی مثبت. هرچی دنبال دست فروشی گشتم که گل نرگس بخرم پیدا نکردم.