حس تازه حرف تازه

حس تازه حرف تازه

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟!
حس تازه حرف تازه

حس تازه حرف تازه

من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم مگه نه ؟!

اندوه بزرگی ست چه باشی چه نباشی.




هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم 


دیگه توی مهر و پاییز هم حرفی ندارم.  اینقد دور شدم که دارم از کره زمین میفتم پایین. 

گویا دارم محو میشم. 

Blue

When you packed for nothing.

When you have no idea why you are there

When you are trying to survive,,,to keep your soul alive,,but it's hard and hurts.

When you don't care and keep on, when you try more you hurt yourself more

When nothing is satisfied but you have to smile with no reason 

When you are sick of " have to". When you are wondering why Everything became complicated

 When you find out, how Dismal your life is, how foolish your smile is.

for ever alone

تنهایی به خودیه خود بد نیست ، اما امان از روزی که در جمعیت زیادی تنها باشی ، کنار اونی که نباید تنها باشی اون وقت مزخرف ترین حس دنیا رو تجربه میکنی!

دیدم که میگم!

چگونه شود فراموشم.....

چگونه می شود آنشب شود فراموشم؟

شبی که برف تنت در حیاط آغوشم...


...نشست و چای لبانت چنان مرا دم کرد

که سالهاست پس از رفتن تو می جوشم


شبی که فاصله صلح تن به تن با تو

بجز حریر لباست نبود و تن پوشم


همان شبی که نفس در نفس گره می خورد

و دار قالی مویت رسید تا دوشم


شبی که هر نفسش عمر جاودانی بود

عجب! که خاطره اش کرده باز بی هوشم


اگر چه رفتی و من در کویر تنهایی

به یاد مستی آنشب سراب می نوشم


هنوز هم که هنوز است خواب می بینم

نشسته برف تنت در حیاط آغوشم....

پاییز همیشه مهربون....

مهر هم تمام شد!!!! 

به گفته خودمانی گویا مهر رو به نام من زده باشن،  احساس مالکیت میکنم!

با تمام حس قشنگ و ناب پاییزی،  احساس غم داره ماه من!

به گونه ی مشکوکی منتظر هستم! طوری که خودم هم نمیدونم چرا منتظرم،  و منتظر چی چیزی یا چه کسی هستم!  اما به طور کل منتظرم!!!!

از همه دنیا توقع دارم به من تولدم رو تبریک بگن!  

اما این توقع فقط پیش خودم میمونه و هرگز گلایه نمیکنم!


پ.ن: گاهی تلنگرهایی به احساست میخوره و تو رو کلا از دنیا پرت میکنه و میبره به زمانهایی که نباید!  تف تو روح اون تلنگرها، تف تو روح من، تف تو روح تو ای دل که تو بسیار خری!!! 


مرز پیری

در اولین ساعات 25 سالگی هستم

زمانی که ده ساله شده بودم،  برایم باور نکردنی بود که به کلاس چهارم میروم، زمان خیلی زود میگذرد.

گاهی که به پشت سرم نگاه میکنم دلم برای تمام لحظاتی که به بطالت گذراندم میگیرد.

جمع این لحظات قریب به 24 سال میشود.

چند ساعتی ست به این فکر میکنم که در هیچ زمینه ای موفق نشدم! 

از خودم خشنود نیستم، اخیرا تلاش کرده ام که بیشتر از زمانم استفاده ببرم،  کتاب میخوانم،  به امور خانه بیشتر رسیدگی میکنم،  با این حال زمان پرواز میکند و من احساس خوبی به این داستان ندارم. 

کاش روزها 72 ساعت بودند بجای 24 ساعت.

آرزوی مسخره ای هست بی شک!

امروز گواهینامه ی تمدید شده ام را تحویل گرفتم،  دقیقا در روز تولدم!

اولین چیزی که نظرم را جلب کرد مدت اعتبار بود ( ده سال)

با خود فکر کردم آیا ده سال دیگر زنده هستم؟؟؟ 

چیزی ته دلم فریاد میزد نههههههههه

خدای خوبان خودم که از خودم خشنود نیستم،  تو هم که از من خشنود نیستی، منم که از تو خشنود نیستم اما در هر حالی شکر میگویم تورا بابت سایه ی پدر و مادرم،  همسر مهربانم، خانواده ی دلسوزم،  سلامتی همگی مان و زمانی که اینگونه مهر بینهایتت را با تمام وجود لمس میکنم،  خشنودیم از تو مرا غافلگیر میکند. 

تو هم از من خشنود باش

زندگیم سرشار از تو باد.

اینک که رفیق گرمابه شدیم

مریم عزیزم را شفای خیر عنایت کن لطفا!  

جبران میکنم ( محض شوخی های دو نفره) 


با تکیه بر بودنت

عزیزتر از جانم

خودت بهتر از من میدانی که ناراحتی ات را بر نمیتابم،  تاب ندارم ببینم کسی آزرده خاطرت میسازد. 

چند صباحی ست احساسی خوره وار روحم را میساید!  

از اینکه میبینم همیشه و در همه حال از خودت برای دیگران میگذری ولی بعضی تنگ نظران و کوته فکران،  این ایثار را ساده لوحی میپندارند سخت ملول میشوم.

یگانه مهربان من 

به من آموختی که محبت کردن پاداش ندارد  و چه بی توقع و بی ریا مهربانی!  

به خود میبالم که در راس دوست داشتنی ترین های،  همچون تو ناب ترینی هستم. 

لطفت افزون باد 

سایه ات مستدام بر زندگی ام

مهربانی ات پایدار 


بی هیچ تکلفی و به سادگی پاییز دوستت دارم!  

معرفی کتاب

تصمیم گرفته بودم که توی تابستون دوتا کتاب بخونم

شروعش با صحرای محشر اثر استاد محمد علی جمالزاده بود،  که بسیار شروع خوبی بود و تصمیمم دو و حتی سه برابر شد، بس که این کتاب عالی بود. 

چاپ اصلی و بدون س ا ن س و ر کتاب رو شما هم میتونید از لینک زیر دانلود کنید و لذت مضاعف ببرید از خوندنش.


صحرای محشر

امتحان خر عست ....

یک ماه کامل امتحان دارم،  تموم نمیشه 

خسته شدددددددددم، حس درس خوندنم دیگه ندارم،  کاش زودتر این سه تا هم تموم شن،  صدالبته که با موفقیت..... 

اعتماد به نفس بعضی آدما رو اگه کاکتوسای من داشتن،  سالی چهار بار هلو میدادن،  والا.....


نازنین همسرم،  مرسی بابت بودنت، مرسی واسه وجود پاکت توی زندگیم، داریم سه سال رو تموم میکنیم ...... 

dady long legs

بخشی از کتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر


جودی عزیزم! 

ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم و هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. 

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.


دوستدارتو : بابالنگ دراز

تابستان خر است!

از اواسط اردیبهشت که میشه،  خدا این کوره رو روشن میکنه و منو میندازه توش تا جلز ولز کنم! این کوره هم جوری داغه که انگار بهش فوش ناموسی دادیم!! 

کولر ما که شبانه روزی شده بیچاره!  با این حال بازم کل روز رو دارم ذوب میشم!  

گرررررمه :((((((((((

خدا مخترع کولر رو بیامرزه  ، اگه دست مسلمونا بود،  میگفتن خواست الهی هست که  هوا گرم باشه،  تو کار خدا نمیشه دخالت کرد،  آخر هم یه دعا میساختن برای عفو و طلب هوای خنک تر؟!!!! 


suicide

الان که در خدمت شما هستم قریب به 15 ساعته که دارم فکر میکنم چه چیزی باعث میشه یکی خودشو بکشه!!!

بسوزه،  خفه شه، از بلندی پرت شه یا ازین قبیل موارد. 

بعد از پانزده ساعت کشمکش با خودم به بن بستی رسیدم که متوجه شدم،  هیچ عقل سلیمی نمیتونه همچین کنش یا واکنشی داشته باشه. 

پس تا عقلمون درست درمونه حداقل از مرگای استثنایی در امانیم و اینجاست که میگن عقل که نباشه جان در عذاب.

شاید بعدا در موردش بیشتر نوشتم،  الان بعد از 15 ساعت تفکر خسته ام.

روح عزیزان از دست در رفته قرین رحمت باد.

پنجشنبه سفری به بهشت ایران زمین، شیراز همیشه بهترو دارم.

کور رنگم یا کور رنگی؟ یا هیچ کدام

لباس عجیب و غریب مغز نداشته منو بدجوری درگیر کرده!

براستی چرا؟  شما بگید این لباس چه رنگیه!؟ 


بهت گفتم......

بهت گفتم نرو گفتی دلیلی داره هر رفتن
بهت گفتم بمون گفتی بهونه ای میخواد موندن

مسیر ِ عشقمون آخر به سمت ِ یک دو راهی رفت
نمیدونم که بین ما کی راه ُ اشتباهی رفت

♫♫♫

چیه تکلیف ِ قلبی که یه عُمری با تو سر کرده
کسی که با تو راه ُ رفت نمیشه بی تو برگرده
تنم جا مونده روو جاده دلم رفته پی سایَت
زیر ِ هر سقفی که هستی نگاهی کن به همسایت

به جای خالیِه یک عشق نمیشه هرگز عادت کرد
به تو که راحتی بی من فقط میشه حسادت کرد

همیشه پُشت تو بودم همیشه رو به روم بودی
نخواستم چیزی از دنیا خود ِ تو آرزوم بودی


پ.ن: شعر افشین مقدم با صدای بی نظیر آقای صدا ، ابی عزیز فوق العاده ست




تراوشات مغزی

گاهی وقتا آدم دلش میخواد هیچ کاری توی دنیا برای انجام دادن نداشته باشه. هیچ کسی منتظرش نباشه و هیچ کسی ازش توقع نداشته باشه.اصلا هیچ کسی نگاهش هم نکنه.  تنهای تنها باشه. فکرش خالی باشه. ساکت باشه.مجبور نباشه حرف بزنه. بشینه و تو سکوت خودش غرق شه. دلم کشیده یه تخته سنگ باشم تو دل کوه. 

گاهی اینقدر خسته ای از هیاهوی اطرافت که حتی وقتی به جنبش رودخونه هم فکر میکنی عصبی میشی.

چند وقتیه زیادی دور خودمو شلوغ کردم یه کم خسته ام. یه کم در حد همین چیزی که گفتم.  اصلا غمگین نیستم فقط خسته ام. 


دلبرکان غمگین

بارونو دوس دارم هنوز چون تو رو یادم میاره

فکر میکنم پیش منی وقتیکه بارون میباره

بارونو دوس دارم هنوز بدون چتر و سرپناه

وقتی که حرفای دلم جا میگیره توی یه قاب

بارونو دوس دارم هنوز تو خلوت پیاده رو

پرسه ی پاییزی ما مرداد داغ دست تو

.

.

.

.


لج کردم با خودم آخه حست به من عالی نبود

احساس من فرق داشت با تو،دوست داشتن خالی نبود

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون

چشام خیره به نور  چراغ تو خیابون 

خاطرات گذشته منو میکشه آسون 

چه حالی داریم امشب به یاد تو، منو بارون

.

.

.

.

.

ابر دلتنگی گرفت آسمون خونه رو

سیل غربت شکست،سقف آشیانه رو

خیلی وقته که پاهات لب مرز رفتنه

برو اما مهربون، این چه طرز رفتنه

چیو پنهون میکنی پشت دیوار سکوت

دردتو بگو نترس،حاضرم واسه سقوط

نسبت با زندگی بی تو یک آه و دمه

باورم نکن برو، من خدا شاهدمه

خونه بی تو منو به گریه وادار میکنه

درد تکراریه روز درد رو تکرار میکنه

آرزوم تویی و حیف آرزوت جای دیگست

روی ساحل دلت رد پاهای دیگست

.

.

.

.

آسمون بغضش خالی میکنه

آدمو حالی به حالی میکنه

کوچه ها رنگ زمستون میگیرن

شیشه ها بخار و بارون میگیرن

آدما چتراشونو وا میکنن

گریه ی ابرو تماشا میکنن

نمیخوان مثل درختا تر بشن

از دل قطره ها با خبر بشن

نمیخوان بی هوا خیس آب بشن

زیر بارون بمونن خراب بشن

اما تو چترتو بستی کبوتر

زیر بارون نشستی کبوتر

رفتی و سنگاپور شکستن بالتو 

اومدی هیشکی نپرسیده حالتو

بعضیا دشمنان خونی شدن

بعضیا غول بیابونی شدن

بعضیا میگن که بارون کدومه

بوی نم، شرشر بارون کدومه

دیدی آسمون خراب شد سر ما

غصه شد وصله ی بال و پر ما

حالا تو سایه نشینی مثله من

خوابای ابری میبینی مثله من

چقدر اینجا میخوری خون جگر

کبوتر عصاتو بنداز و بپر

.

.

.

.

چرا رفتی چرا من بیقرار

به سر سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم ناشکیباست

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم 

خیالت گرچه عمری یار من بود 

امیدت گرچه در پندار من بود

بیا امشب شرابی دیگرم ده

ز مینای حقیقت ساغرم ده

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم 

دل دیوانه را دیوانه تر کن

مرا از هر دو عالم بی خبر کن

بیا امشب شرابی دیگرم ده 

ز مینای حقیقت ساغرم ده 

چرا رفتی چرا من بیقرارم 

به سر سودای آغوش تو دارم 

.

.

.

.

.

عسل بانو هنوزم پیش مایی.

اگرچه دست تو، تو دست من نیست

هنوزم با توام تا آخرین شعر

نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست

حالا هر جا که هستی باورم کن

بدون با یاد تو تنهاترینم

هنوزم زیر رگبار ترانه 

کنار خاطرات تو میشینم

عسل بانو  عسل گیسو عسل چشم

منو یاد خودم بنداز دوباره 

بذار از ابر سنگین نگاهم 

بازم بارون دلتنگی بیاره

تو رفتی بی من اما من دوباره

دارم از تو برای تو میخونم 

سکوت لحظه های تلخ رو بشکن

نذار اینجا تک و تنها بمونم




پ.ن: امروز تو خیابون تنهایی راه میرفتم زیر بارون و اینا رو گوش میدادم،چقدر همه آدما مهربون بودن، به همشون یه لبخند میزدم.

از یه پیر مهربون هم فال خریدم کلی برام دعاهای خوب خوب کرد،کلی انرژی مثبت. هرچی دنبال دست فروشی گشتم که گل نرگس بخرم پیدا نکردم.




بد قول کیست؟

سلام  به خودم و خودت و خودش و خودمون و خودتون و خودشون! 

دیشب داشتم وبلاگ خسته ی بیچارمو شخم میزدم چنتا پست توجهم رو جلب کرد و به این نتیجه رسیدم که من چقد بدقولم!

مثلا مینویسم فردا میام یه خبری میدم دیگه میرم و به روی مبارکم نمیارم!

یا مثلا مینویسم این پست عکس دار میشه اصلنم نمیشه! 

کلا تو زمینه های دیگه هم به همین میزان بدقولم! 

هیچی دیگه امروز فقط اومده بودم بگم من کلا بدقولم! 


این عکس پایین رو هم صرفا جهت این گذاشتم که دلتون بسوزه آخه علاوه بر بدقول، بدجنس هم هستم! 

عزت زیاد


F1 .......F1

خب تا قبل ا این منزل جدید هیچ تغییر مثبتی که توی روحیه م نداده بود بلکه با یک  مریضی طولانی مدت و اثاث کشی و ... جا نیافتادن توی منزل  نو  روحیه داغونتری برام به ارمفان آورده بود ! 
اما.....
با یه سفر دو هفته ای به کیش همیشه مهربون و بودن با کل خانواده حسابی شنگولم کرد و مجددا من با کولخ باری از خرید برگشتم و با یه روحیه تازه شروع کردم به مرتب کردن و نظافت کردن خونه که بسیار در این راه ملامت ها کشیدم 
ولی خب من پیروز شدمممممم ! 
البته هنوز یه مشکل هست اونم اینه که بعد از سه هفته دور فتادن از درسا دیگه حس درس خوندنم رفته بازم هزارتا خداروشکر که فردا ترم 10 تموم میشه وگرنه کو حس؟ 
ازونجا که دانشجو هم شدم و از یه ماه دیگه امتحانام شروع میشه خیلی به خودم مفتخرم که یکی از کتابام رو هنوز باز هم نکردم و تازه یکیش هم وکیوم مونده 
اما خب گفته بودم که خونه م تمیزه هاهاهاهاهاهاهاهاهاها!
یه چیزی رو باید تبریک بگم که هنوز مطمئن نیستم فردا میام برا تبریک 

پ.ن : no gain with out pain

shy

dear cheaters I'm so sorry! unfortunaitly I couldn't find listening of page 38 
oh I think we need a towel for our tears 
I cann't stop crying 
mamaaaaaaaaaaa
ok enough
if you feel jealous I should say I wrote it hahahaha

you can borrow my towel beacuse mine is 3 pages
take care and be happy my friends LOL