عاقا بنده یه ناخنم بشکنه بقیه رو هم کوتاه میکنم حالا تصور کن اگه دلم بشکنه چه کارا که نمیکنم!
حس خوب و کوفت :|
آها کوفت خوبه کوفتگی ینی مسیر 5ساعته تا شمال رو 14 ساعته بری و دقیقا 7 ساعتش ساکن وسط جاده تو ماشین نشسته باشی نه راه پیش داشته باشی نه راه پس چرا؟ چون این جماعت گوسفند مسیر1 لاینه رو میکنن 7 لاین و بعد از 7ساعت که اندازه نیم متر بری جلو بازم همون 7باند تشکیل بشه ازشون بپرسی چرا این کارو میکنی بگه فرهنگه ایرانیه خو خاک تو سرت ذلت و پستی و خواری تا چه حد اآدم باهات حرف میزنه گریه شمیگیره !
پ.ن 1 : خوشالی ینی یه پلیس ببینی و بری بهش بگی این آدمو میبینی ؟ داره شما و قانوناتونو دور میزنه چه برسه به منو ! اونم همونجا بگه چیکار کرده ؟ تو هم تمام درد دلاتو براش بگی و در عین آرامش برگردی تو ماشینت و طرف رو جریمه کنن که حالش جا بیاد!
پ.ن2 :بد بختی ینی اینکه تو اون سرما و ترافیک دستشویی هم حداقل 15 کیلومتر ازت دور باشه :(((
عاقاااااا ما داریم میریم. شمال
مازندران برف میااااااد
11 فروردین. و برف؟؟ گمونم آسمونم خواب بوده تازه. یادش اومده.
احسان خواجه امیری. داره میخونه. و ماشین. رو باد هی. به سمت حاشیه جاده میکشه
خوش باشید و تعطیلات خوبی داشته باشید
من بر این باورم که 13 عدد بسیار خوبی است!!
سالگرد خواستگاریم هم 10 و 11 فروردین بود.
وای خدایا دوسال. گذشت دوساااااال؟؟؟ ینی چرا فک میکنم هنوز تازه. عروسمممم؟؟؟ گمونم بابت اینکه که آقامون همیشه. مثه یه تازه عروس لطیف باهام رفتار میکنه. اوخ قلبونش. بشم :)))
پ.ن1: روی صحبتم با بچه آیندمه: کره بز ببین بابات با من مثه یه پرنسس. رفتار. میکنه دو روز دیگه بیای خودتو. لوس کنی خودم از پنجره میندازمت بیرون!!!
پ. ن 2: این پست عکس. لازم داره ولی چون تو ماشین هستم و با گوشی پست میگذارم امکانش نیست عکس آپلود کنم!!!
پ. ن 3: مردی که با همسرش همانند پرنسس. رفتار. میکنه بی شک در دامن یک ملکه بزرگ شده.مرسی. از همتون که خوبین! پدر جونم. مادر جونم. سه تا داداش. و خصوصا خواهر نداشته ی آقامون خخخخخخخ.مرسی ازش. که میدونست نباید. باشه خخخخخخخخخ!
و باز هم ممنون از تو که خوبی! ظرفیت دو نفر خودم،و خودت!
دیروز که برای عرض تبریک سال نو به محضرشون مشرف شدیم تازه بعد از اضافه کردن 20 کیلو رضایت خودشونو اعلام نمودندی!
به گفته خودشان کمی رو اومدم در صورتی که من یکی از بزرگترین غصه هام شده این چاقی!
قابل توجه افرادی که فکر میکنن تغییر میکنن!
عاقاااااااااا ما که داریم میریم تعطیلااااااااات!
سال خوبی رو برا هممون آرزومندم! انشالا که بهتر از سال 92 باشه!
هرچند اتفاقای خوبی درش افتاد اعم از خونه خریدنمون! مسافراتای خیلی خوبم!یادگیری سنتور!تجربه ی سفر کردن با قطار :) اما سوختن دستم خیلی بزرگتر از اوناست :( طوری که باعث میشه بگم سال 92 بد بود :(
به هرحال خدایا شکرت که سالمیم و تونستیم یه بار دیگه سال جدید رو کنار عزیزانمون باشیم!
اگه تو این مدت حرفی زده شد که ناراحت شدین اشکال نداره
سال جدید هم برنامه همینه خخخخخخ!!!!!
من الان خوبمممممممممم ! از من نترسیییییییییییید! الان آروووومم به جون عمه ی همسادمون!
حال من خوب است اما تو باور نکن....
خب مثه اینکه یه سال بزرگتر شدم اما واقعا نمیدونم 23 یا 24؟
الان میفهمم چرا خانوما دوس ندارن سنشونو به کسی بگن! چون به نظرم حس جالبی نیست یا شاید مثه من سن 18 سالگیشونو خیلی دوس داشتن!
به هر حال این عمر ما هست که میگذره و امیدواریم همینطور خوب بگذره!
گاهی وقتا یه اشتباهاتی توی زندگیت هست که با 23 یا 24 ساله شدن هم جبران نمیشن!
پیش خودت میگی چرا اون اشتباه رو انجام دادم؟
و خودت رو مقصر میدونی ! هر چند که شاید بعد از اون اشتباه در صدد درست کردنشم براومده باشی و موفق شدهه باشی اما همون انجام اشتباه کافیه برای سوراخ کردن فکر و روح و قلبت طی سالهای متمادی!
ولی با این تفاسیر یه حس شیرین داری که از پس اون اشتباه براومدی و به خودت افتخار میکنی!
*
*
از سفر هم که برگشتیم و خیلی خوش گذشت از شمال تا جنوب رو طی کردیم و بهترین لحظات برام رقم خورد !
وقتی تمام عزیزانت کنارتن دیگه هیچ آرزویی نداری! سفر کردن با مامانی و بابایی و همسری را خوش است!
*
*
پ.ن: امروز ساعت 6 کلاس دارم و بعد از 4 جلسه میخوام برم کلی کار دارم اما حوصله ندارم!
پ.ن :قشم خیلی کثیف و زشت بود و تمام تصورات من که فک میکردم مثه کیشه بهم خورد اما کلیییییییییییی ارزوووووووون بوووووووووود و من با کوله باری از خرید برگشتم!
*
*
و در آخر باید بگم که چه خوبه که تو اوج تنهایی و غربت یکیو داشته باشی که همه جوره و همه وقت حتی توی غمها و بد اخلاقیات هواتو داشته باشه و غر زدنها و دلتنگیاتو با صبوری و مهربونی به جون بخره!
*
*
دوست داشتنی هستی همسفرم و قابل قیاس با هیشکی نیستی به روایتی * یه دونه ای واسه نمونه ای *
من عاشق پاییزم و چند سال پیش این متن رو برای پاییز عزیزم نوشتم!
با من بگو چیست نامت؟
-هر کس مرا به نامی میشناسد :بعضی دشمنی،بعضی تردید،بعضی دلتنگی،گروهی مرا ملال نام می نهند!
-من تنها در تو وزش نسیمی دیگر گونه را حس می کنم،ناقوس لحظه ای نو را،نمی بینم چهره ی نسیم را من تنها وزش ناگهانی آن را حس می کنم!
کلاغ ها با چهره هایی مه آلود به پرواز در می آیند،همچون پرندگانی از جهانی دیگر به سوی وسعت بیکرانه ی زندگی،چگونه می توانم بازشان دارم از پرواز؟
قطره های باران پراکنده،با رنگ و بویی پاییزی بر گستره ی چمن می بارند!بگذار اولین برگها فرو ریزند چراکه تو بازخواهی گشت و دانه های برف سوار بر نخستین سورتمه ی زمستان خود را می رسانند و شمع های مهمان خانه در روشنی روز مهربان تر خواهند درخشید و بگذار نسیم گیسوان قهوه ایت را بنوازد،تو آغشته به بوی یاس،راهی بس دشوار آمده ای برای گرم شدن در کنار این آتش!
بعضی با آمدن تو خود را رها بیکرانه در دنیایی بالاتر از سیاهی می بینند و برخی خود را سبک بال و نغمه خوان در دنیایی پر از الهام و رویا!
پا به فرار می گذارند برگ درختها زیر آتش رعب آور صاعقه و اکنون آنها همگی با صورت به زمین سقوط می کنند،آخرین یورش طوفان گور دسته جمعی درختهاست!
آیا عاشقان را دیده ای دست در دست یکدیگر زیر نور ماه؟
بیت بیت ترانه های عاشقانه،عاشق تر میکند گام های بیقرارشان را در جستجوی عشق!
بیگانه است با من زبان این این سرزمین سرد و کرخت شده که بعد از تو جسم و روح مرا در بر گرفته،ناتوانم از تعبیر پاره ابرهای پراکنده در آسمان غریبش!
همواره در اندیشه ی جنگلهای قرمز و نارنجی و زرد سرزمین توام که هنگام وزش باد زبانه میکشند و به این سو و آن سو شعله ور می شوند.
و می بوسم رویای ستارگان شبهای مانوست را!
اما چهره ی تو محو می شود در آبهای یخ زده ی دریاچه!
باران های هفت روزه می بارند و مارا غرق در خود هولناکمان میکنند!می غریم در خیابانهای خالی و به جمع مهربان مرغان نوروزی می پیوندیم و با انتظاری شیرین برای آمدن دوباره ات از پلکان مارپیچ زندگی بالا می رویم!
"راضی جوووون"
امشب خودمم فاز خودمو نمیدونم :(
غمگین و دپرسم اما نمیخوام باشم :( :)